جدول جو
جدول جو

معنی گنج خواه - جستجوی لغت در جدول جو

گنج خواه
(چَ نَ / نِ)
خواهندۀ گنج. طالب گنج:
در گنج بگشاد بر گنج خواه
توانگر شد از گنج و گوهر سپاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گنج خواه
طالب گنج: در گنج بگشاد بر گنج خواه توانگر شد از گنج و گوهر سپاه. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گشن خواه
تصویر گشن خواه
ماده ای که در طلب نر باشد، خواهان جفت گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج خانه
تصویر گنج خانه
جای نگه داری گنج، خزانه، مخزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج روان
تصویر گنج روان
گنجی از مسکوک رایج، گنجی از زر و سیم خالص، برای مثال وعدۀ اهل کرم گنج روان / وعدۀ نااهل شد رنج روان (مولوی - ۴۲)، گنج قارون که به زمین فرو رفت و گفته اند که پیوسته در زیر زمین روان است
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ کَ تَ)
مکار. حیله باز. غدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
آنکه باج را از بازرگانان گیرد و بسر کار رساند:
اگر ترسی از رهزن و باج خواه
که غارت کند آنچه بیند براه.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
جای نگه داشتن گنج. (آنندراج). خزانه. مخزن. گنجینه. (ناظم الاطباء) : خزینه ها بگشاد و هرچه اندر گنج خانه او بود از زر و سیم همه بیرون آورد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). گنج خانه و عیال و سپاه که آنجا بماند همه به وی سپرد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
سرای خدمت او گنج خانه شرف است
زمین همت او آسمانۀ کیوان.
فرخی.
همی بگفت که با من که بس بود به سپاه
به گنج خانه و پیلان آهنین دندان ؟
عنصری (دیوان ص 235).
و به قلعۀ اسپهید و دیگر قلعه ها همه گنج خانه و خزینه بود. (تاریخ سیستان).
در گنج خانه ازل و مخزن ابد
هر دونه جوهرند ولی نام جوهرند.
ناصرخسرو (دیوان ص 120).
خانه دهقان چو گنج خانه بیاگند
چون برز و باغ برد باد شبیخون.
ناصرخسرو (دیوان ص 354).
دیدم که گنج خانه غیب است پیش روی
پشت از برای نقب خمیدم به صبحگاه.
خاقانی.
گنج خانه ست جان خاقانی
دل به خاقان و خان نخواهدداد.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 387).
گنج خانه ی هشت خلد و نه فلک دادم بدو
دادۀ او چیست با من پنج خایه ی روستاست.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 87).
سخنی کو چو روح بی عیب است
خازن گنج خانه غیب است.
نظامی (هفت پیکر ص 36).
زآن فرومایه گوهران رستی
به چنین گنج خانه پیوستی.
نظامی.
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده.
حافظ (دیوان چ محمد قزوینی و غنی ص 292).
- گنج خانه شرع، بیت المال:
چار یارش گزین به اصل و به فرع
چار دیوار گنج خانه شرع.
نظامی (هفت پیکر ص 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ جِ رَ)
نام گنج قارون است. گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می کند. (برهان). کنایه از گنج قارون چرا که پیوسته در زیر زمین حرکت بسوی تحت میکند. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
صاحب دلق و عصا چون عمر و چون کلیم
گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 36).
گوشه ای از خلق و کنجی از جهان
بر همه گنج روان خواهم گزید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(گَ جِ رَ)
آسمان باستارگان. (شمس اللغات) ، شراب، گنج فراوان و بزرگ چون گنج قارون:
تا به دست آورده اند از جام و می صبح و شفق
زیر پای ساقیان گنج روان افشانده اند.
خاقانی.
تو نپرسی من بگویم نز کسی دزدیده ام
کز در شاهنشهی گنج روان آورده ام.
خاقانی.
کوس از چه روی دارد آواز گنج باری
کز نور صبح بینم گنج روان مشهر.
خاقانی.
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ سَ)
حیوانی که نر جوید. جفت جو. لاس
لغت نامه دهخدا
(اَ قَهْ)
پادشاه. (آنندراج). افسرخواه. دوستدار و خواهندۀ تاج. تاج پرست:
روا رو برآمد که بگشای راه
که آمد نوآیین گو تاج خواه.
فردوسی.
رجوع به تاج پرست شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گشن خواه
تصویر گشن خواه
ماده ای که بطلب نر رودجفت جوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج خواه
تصویر تاج خواه
افسر خواه دوستدار و خواهنده تاج تاج پرست، پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باج خواه
تصویر باج خواه
آنکه از بازرگانان باج گیرد باج ستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج خانه
تصویر گنج خانه
جای نگهداشتن گنج، مخزن، خزانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج روان
تصویر گنج روان
((~ِ رَ))
نام گنج قارون است و گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنج واژه
تصویر گنج واژه
ضرب المثل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تن خواه
تصویر تن خواه
بودجه
فرهنگ واژه فارسی سره