گنجی از مسکوک رایج، گنجی از زر و سیم خالص، برای مثال وعدۀ اهل کرم گنج روان / وعدۀ نااهل شد رنج روان (مولوی - ۴۲)، گنج قارون که به زمین فرو رفت و گفته اند که پیوسته در زیر زمین روان است
گنجی از مسکوک رایج، گنجی از زر و سیم خالص، برای مِثال وعدۀ اهل کرم گنج روان / وعدۀ نااهل شد رنج روان (مولوی - ۴۲)، گنج قارون که به زمین فرو رفت و گفته اند که پیوسته در زیر زمین روان است
جای نگه داشتن گنج. (آنندراج). خزانه. مخزن. گنجینه. (ناظم الاطباء) : خزینه ها بگشاد و هرچه اندر گنج خانه او بود از زر و سیم همه بیرون آورد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). گنج خانه و عیال و سپاه که آنجا بماند همه به وی سپرد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). سرای خدمت او گنج خانه شرف است زمین همت او آسمانۀ کیوان. فرخی. همی بگفت که با من که بس بود به سپاه به گنج خانه و پیلان آهنین دندان ؟ عنصری (دیوان ص 235). و به قلعۀ اسپهید و دیگر قلعه ها همه گنج خانه و خزینه بود. (تاریخ سیستان). در گنج خانه ازل و مخزن ابد هر دونه جوهرند ولی نام جوهرند. ناصرخسرو (دیوان ص 120). خانه دهقان چو گنج خانه بیاگند چون برز و باغ برد باد شبیخون. ناصرخسرو (دیوان ص 354). دیدم که گنج خانه غیب است پیش روی پشت از برای نقب خمیدم به صبحگاه. خاقانی. گنج خانه ست جان خاقانی دل به خاقان و خان نخواهدداد. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 387). گنج خانه ی هشت خلد و نه فلک دادم بدو دادۀ او چیست با من پنج خایه ی روستاست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 87). سخنی کو چو روح بی عیب است خازن گنج خانه غیب است. نظامی (هفت پیکر ص 36). زآن فرومایه گوهران رستی به چنین گنج خانه پیوستی. نظامی. که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده. حافظ (دیوان چ محمد قزوینی و غنی ص 292). - گنج خانه شرع، بیت المال: چار یارش گزین به اصل و به فرع چار دیوار گنج خانه شرع. نظامی (هفت پیکر ص 8)
جای نگه داشتن گنج. (آنندراج). خزانه. مخزن. گنجینه. (ناظم الاطباء) : خزینه ها بگشاد و هرچه اندر گنج خانه او بود از زر و سیم همه بیرون آورد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). گنج خانه و عیال و سپاه که آنجا بماند همه به وی سپرد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). سرای خدمت او گنج خانه شرف است زمین همت او آسمانۀ کیوان. فرخی. همی بگفت که با من که بس بود به سپاه به گنج خانه و پیلان آهنین دندان ؟ عنصری (دیوان ص 235). و به قلعۀ اسپهید و دیگر قلعه ها همه گنج خانه و خزینه بود. (تاریخ سیستان). در گنج خانه ازل و مخزن ابد هر دونه جوهرند ولی نام جوهرند. ناصرخسرو (دیوان ص 120). خانه دهقان چو گنج خانه بیاگند چون برز و باغ برد باد شبیخون. ناصرخسرو (دیوان ص 354). دیدم که گنج خانه غیب است پیش روی پشت از برای نقب خمیدم به صبحگاه. خاقانی. گنج خانه ست جان خاقانی دل به خاقان و خان نخواهدداد. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 387). گنج خانه ی هشت خلد و نُه فلک دادم بدو دادۀ او چیست با من پنج خایه ی روستاست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 87). سخنی کو چو روح بی عیب است خازن گنج خانه غیب است. نظامی (هفت پیکر ص 36). زآن فرومایه گوهران رستی به چنین گنج خانه پیوستی. نظامی. که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده. حافظ (دیوان چ محمد قزوینی و غنی ص 292). - گنج خانه شرع، بیت المال: چار یارش گزین به اصل و به فرع چار دیوار گنج خانه شرع. نظامی (هفت پیکر ص 8)
نام گنج قارون است. گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می کند. (برهان). کنایه از گنج قارون چرا که پیوسته در زیر زمین حرکت بسوی تحت میکند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : صاحب دلق و عصا چون عمر و چون کلیم گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 36). گوشه ای از خلق و کنجی از جهان بر همه گنج روان خواهم گزید. خاقانی
نام گنج قارون است. گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می کند. (برهان). کنایه از گنج قارون چرا که پیوسته در زیر زمین حرکت بسوی تحت میکند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : صاحب دلق و عصا چون عمر و چون کلیم گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 36). گوشه ای از خلق و کنجی از جهان بر همه گنج روان خواهم گزید. خاقانی
آسمان باستارگان. (شمس اللغات) ، شراب، گنج فراوان و بزرگ چون گنج قارون: تا به دست آورده اند از جام و می صبح و شفق زیر پای ساقیان گنج روان افشانده اند. خاقانی. تو نپرسی من بگویم نز کسی دزدیده ام کز در شاهنشهی گنج روان آورده ام. خاقانی. کوس از چه روی دارد آواز گنج باری کز نور صبح بینم گنج روان مشهر. خاقانی. خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین افسوس که آن گنج روان رهگذری بود. حافظ
آسمان باستارگان. (شمس اللغات) ، شراب، گنج فراوان و بزرگ چون گنج قارون: تا به دست آورده اند از جام و می صبح و شفق زیر پای ساقیان گنج روان افشانده اند. خاقانی. تو نپرسی من بگویم نز کسی دزدیده ام کز در شاهنشهی گنج روان آورده ام. خاقانی. کوس از چه روی دارد آواز گنج باری کز نور صبح بینم گنج روان مشهر. خاقانی. خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین افسوس که آن گنج روان رهگذری بود. حافظ